06 July 2009

کسب و کار ما

«سینا رازانی» آزاد شد و دی‌شب با «بهاره رهنما» به ادامه‌ی بازی در «گاوصندوق» پرداخت. «مازیار میری» هنوز دست‌اش در گچ است و یک دستی کارگردانی می‌کند. «مصطفی احمدیان» (مدیرتصویربرداری) می‌تواند روی صندلی بنشیند و زخم و کوفته‌گی بقیه بچه‌ها هم کم و بیش خوب شده است. وقتی در خیابان تصویر برداری می‌کنیم گاهی مردم سرمان داد می‌زنند و مزدور صدا و سیما می‌خوانندمان، گاهی هنوز مهربانانه به ما لبخند می‌زنند و از خودشان می‌دانند و گاه بی تفاوت و سرد، گویا اصلا وجود نداریم، از کنارمان رد می‌شوند... در تنفس‌ها دور هم که جمع می‌شویم روحیه همه خوب است تعریف می‌کنیم و با صدای بلند می‌خندیم بعد یکی از بچه ها بغض می‌کند چشم‌اش سرخ می‌شود و قطره اشکی سرمی‌خورد روی گونه‌اش همه ساکت می‌شوند و کم کم چشم بقیه هم سرخ می‌شود. «محمد» با سینی چایی وارد می‌شود، دست‌ها به سوی دستمال کاغذی می‌رود و دستمال‌های خیس در کیف و جیب چپانده می‌شوند و آه‌های کوتاه در بخار لیوان‌های چای در هم می‌آمیزد... «امیر» یا «شکوفا» سرمی‌رسد آماده بودن صحنه را خبر می‌دهد و بعد بچه‌ها یکی یکی می‌روند و من تنها با نگاهی به زمین دوخته شده برجای می‌مانم و در دل با خود می‌گویم: کاش هنری بلد بودم، سازی می‌توانستم بنوازم، تا در گوشه‌یی از دنیا کنار پیاده روی دنجی چیزی برای عرضه کردن داشتم و مردم پول خردهایشان را با رضایت در کلاه یا قوطی یا کاسه‌ی پیش پایم می‌انداختند و لب‌خند می‌زنند و من می‌توانستم شب با وجدانی آسوده سر بر بالین بگذارم...

7 comments:

Anonymous said...

وجدان من هم راحت نیست که در شرکتی وابسته به صدا و سیما کار می‌کنم. همکارم تعریف می‌کرد که چند روز پیش توی سرویس صدا و سیما بوده و مردم تف و لعن می‌کردند سرنشینان سرویس را! یک تبصره: آخه چرا بهاره رهنما را بازی می‌دهید در سریالتان!! آخه چرا؟

Anonymous said...

نوشته خوب، تصویر آنچه می گذرد، قشنگترین ساز و ترانه ای است که شماهنرش را دارید. نباید بهای به این گرانی برای خود سانسوری پرداخت. زیر لب بخوانیم: دل پرنده در قفس در هوای پرواز است اما پرنده در پرواز پرنده است ..... یک دوست

Neda said...

man aval fekr kardam in neveshte naghle ghol az kesie ke dare serial baraye seda sima misaaze dobare ke khondam motevajeh shodam ke khodet hasti!!!!! rasty khodeti hmmm bego na
ajibe migam hala saaz yaad gereftan nemitoone ziyad sakht bashe haa makhsosan ba estedad va hooshi ke to dari .... nakon heyfe heyfffffffffffffffffffffff nakon eh
marg bar seda sima

Mostafa said...

ندا جان تو لطف داری... چشم!

Anonymous said...

آقای عزیزی هیچ وجدان بیداری با هیچ دلیلی نمی تواند نان آغشته به خون را بخورد و توجیهی برایش داشته باشد امروز روزپرداختن به نقد سینما نیست وقتی پرده زنده گی واقعی پر از نقد و گفتگوست جایگاه انسانی را همین مرزهاست که تعیین می کند

Anonymous said...

دوست من لطفا از کتک خوردنهای گروهتان برای تخفیف عذاب وجدانتان استفاده نکنید.مطمئن باشید با کنار کشیدن هنرمندانی مثل شما سیستم دچار مشکل می شود نه شما و نگران نباشید، در سالهای 60 بسیاری از هنرمندان سرشناس حتی با کار در رستوران نان شبشان را درمی آوردند!

Anonymous said...

محمدرضا شریفی نیا تواب دو آتشه اوین و حامی احمدی نژاد


http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=308