«دربارهی الی» از آن دست فیلمهاست که میتواند تماشاچی را روی صندلی سینما میخکوب کند. ریتم تند و سیال نماها، چه هنگامی که میخواهد سرخوشی و بیقیدی و دم غنیمتی را الغا کند و چه دلشوره و دلهره و اضطراب، آنچنان بیننده را مینوازد، چه به گاه نوازش سرخوشانه چه به گاه نواختن و ضربه زدن، که قدرت تفکر و تعمق را از او میگیرد و سرانجام با پایان یافتن فیلم وقتی از سالن بیرون میآیی با خود هیچ نیاوردهیی، درگیر نیستی، شاید اندوهگین، شاید سرخورده اما کوتاه، زودگذر. تب تندی که تو را فرا گرفته بود خیلی زود به عرق مینشیند. خلاصه آن که در یاد نمیماند فراموش میشود کمتر دیالوگ یا صحنهیی از آن است که ماندهگاری داشته باشد فقط شاید آن ضربالمثل آلمانی در ذهن باقی بماند یا حداکثر نمای بادبادک هوا کردن «الی» یا چیزهایی اینچنینی اما نه از آن دست یادماندیهایی که به یاد مانده است مثل «قیصر» مثل «رگبار» مثل «هامون».
نگاه سطحی به زندهگی، مرگ و اخلاق فقط در مضمون جاری نیست که در ساختار نیز چنین است. ظاهرا قرار است نقطهی اوج و عطف پایان فیلم روبهرو شدن «سپیده» و «علیرضا» باشد و طرح پرسش برشتیی «آن که گفت «نه» آن که گفت «آری»» اما به راستی این صحنه چه دارد؟ اگر گرد و خاکِ بازی خوب و تدوین میزانسهای خوب را به کناری نهیم چه میماند؟ دو شخصیت در حالی روبهروی هم قرار میگیرند که خطری «سپیده» را تهدید نمیکند. اگر میکرد بعید بود که همسرش و چند مرد همراهاش اجازه دهند که آن دو تنها با هم صحبت کنند. «آری» یا «نه» گفتن «سپیده» به سوآل «علیرضا» تقریبا هیچ تفاوتی از نظر «هزینه» و «فایده» ندارد. اما مشکل فقط در پاسخ نیست در سوآل هم هست. به راستی «علیرضا» چه میخواهد بداند؟ تا جایی که به «علیرضا» مربوط میشود نامزدش به او دروغ گفته و با گروهی به شمال رفته و شواهد نشان میدهد قصد آشنایی با مردی را داشته که هیچ اطلاعی از نامزد داشتن او نداشته. حالا آیا واقعا مهم است که او گفته نامزد دارم و با این حال میخواهم بخت خود را جای دیگری امتحان کنم یا نه گفته؟ بگذریم به هر حال «علیرضا» میخواهد بداند آیا «الی» در مورد او حرفی زده است یا نه. «سپیده» میتواند خیلی ساده و روشن حقیقت را بگوید:«بله. گفت چند سال است نامزد دارد اما از نامزدش راضی نیست و برای این شانس جدیدی در زندهگیاش بیازماید به اصرار من به این سفر آمد و هیچکدام از همراهان ما هم از این موضوع باخبر نیستند...» «علیرضا»ی نمازخوان که قبلا نشان داده است بیش از آن مشتی که به دهان رقیب کوفت دیوانهگی نمیکند حرفی برای گفتن نداشت شاید با دلی آرامتر میرفت. اما اگر «سپیده»، و البته دوستانش، راه دیگری را انتخاب میکرد و دروغ مصلحتآمیز میگفت و مثلا وانمود میکرد «سپیده» «علیرضا» را بسیار دوست داشته است و حرفهای زن روستایی تصورات خود او بوده و هیچ رابطهیی وجود نداشته و «سپیده» صرفا برای نگهداری بچهها به این سفر آمده بوده است و بس. بازی برد برد را پیش گرفته بود که همه برنده میشدند بهجز آقای «فرهادی» که میخواهد به زور به ما بباوراند که فیلم درخور تاملی ساخته است. برای همین «فرهادی» ترجیح میدهد «سپیده» دروغ دیگری بگوید و آنقدر بیننده را زیر ضربات حسی و عاطفی قرار داده است که تصور میکنیم دروغ گفتن سپیده امر مهمی است و انگار دارد حقیقت بزرگی را مخفی میکند و موجب خدشهدار شدن «الی» که دیگر نیست میشود. اما آیا در واقع چنین است؟ «الی» چه کرده است؟ به نامزد و مادرش دروغ گفته است و برای دیدن مردی که شاید از او خوشش بیاید و بتواند زندهگی جدیدی را شروع کند و شیفت طبقاتی بدهد و احتمالا به خارج برود به اصرار مادر یکی از بچههای تحت مراقبتش به سفر رفته است بعد بر اثر تصادفی ناخوشایند میمیرد. این که به «سپیده» گفته باشد نامزدی دارد که از او خوشش نمیآید یا نگفته باشد امری کاملا شخصی است میتوانست بگوید و میتوانست نگوید. «فرهادی» دارد سعی میکند به ما بقبولاند گفتن این حرف به «سپیده» خیلی مهم است مهمتر از دروغی که به نامزدش گفته است! پس در واقع حرفی که «سپیده» میزند چیزی از ارزشهای «الی» نمیکاهد. «الی» اگر وجه شهید نماییاش را کنار بگذاریم. زنی است که از هنجارهای قشر و خرده فرهنگی که در آن زندهگی میکند، با دلشوره و تردید، کمی تخطی کرده است تا زندهگیاش را بهبود ببخشد و این چیزی است که آقای فرهادی نمیپسندد «الی» را در دریا غرق میکند و بعد با شعبده بازی میخواهد جمع روشنفکر طبقهی متوسط را مقصر قلمداد کند. پنداری زوج موتور سوار و خوشبخت انتهای چهارشنبه سوری اکنون به دست همان روشنفکران آپارتماننشین به فساد کشیده شدهاند و عشق و زندهگیشان تباه شده است.
«اصغر فرهادی» حداقل در سه کار آخرش چهارشنبهسوری، دایره زنگی (نویسنده و همسر کارگردان)، «دربارهی الی» به طبقهی متوسط پرداخته است و به جای نقدی از درون نقدی از بیرون به این طبقه داشته است. او روشنفکر ستیز است و سعی میکند این ستیزهجویی را رنگ و لعب خاکستری بدهد تا روشنفکر قلمداد شود و پارادوکس او در همین است. به هر حال طبقهی متوسط و قشر روشنفکر در ایران مانند تمام جوامع در حال گذار دچار مسائل و مشکلات خودش است اما نقدی غیرمنصفانه و از بیرون به این طبقه اجتماعی نمیتواند کاری «اخلاقی» باشد گیرم فیلمساز بخواهد با فیلم «اخلاقی» این کار غیر اخلاقی را به سرانجام رساند. هر چند «اخلاق» گرایی فیلم هم نوعی «اخلاق»گرایی واپسگراست زیرا در برابری «جان انسان» و «اخلاق» کفهی «اخلاق» را سنگینتر میبیند. «الی» مرده است و پس از آن دیگر هیچ چیز مهم نیست اما فیلمساز اخلاقگرا از ما میخواهد مرگ او را فراموش کنیم و به این موضوع اخلاقی بچسبیم که این گروه روشنفکر دارند او را بی آبرو میکنند! و در پایان هم ماشین آنها را ببینیم که در شن گیر کرده است و توان بیرون کشیدنش را ندارند و همهی اینها دارد در کنار قتلگاه «الی» اتفاق میافتد. «الی» میمیرد بیمعنا میمیرد و فقط آمده است تا بمیرد و قسمتی باشد از فیلمی که اجزایش سرهمبندی شده است تا لحظههای سرگرم کنندهیی آفریده شود.
بیشک اصغر فرهادی با فیلمهایاش و همین فیلم آخرش نشان داده است که فیلمساز برجستهیی است او به خوبی تکنیک میشناسد و میتواند بینندهاش را سرگرم کند؛ ای کاش دست از روشنفکر گرایی و روشنفکر ستیزی برمیداشت و فیلمهای مفرح بدنهیی میساخت و بیهوده تلاش نمیکرد فیلم «مهم» بسازد.
11 comments:
مرسی، اين مطلب خيلی به درد من خورد، از اين نظر که من احساس کردم پس از ورود عليرضا به فيلم و به خصوص در اون ماجرای زن روستايی يه جای کار به شدت می لنگه، و در واقع همه اون چيزی که باعث می شد اين فيلم رو فيلم خوبی بدونم قبل از اينجای فيلم اتفاق افتاده بود
تحليلی راجع به قصد فيلمساز برای متهم کردن روشنفکری نداشتم، ولی اين تحليلی که شما گفتيد به نظرم منطقی اومد و البته شايد بر اين اساس که شناختتون از فيلمساز کامل تره
بهتر از همه واسه من اين وسط اين بود که حرفايی که بين دوستان شده بود راجع به فيلم و من درست نتونسته بودم منظورم رو توضيح بدم درشون، از اين جا فکر کنم افکارم شسته رفته تر شد
بازم مرسی
در ضمن چرا من اين بلاگ شما رو پيش تر کشف نکرده بودم؟
دو پست قبلی هر دو عالی بود
در مواردی با شما موافق نیستم. اوّل اینکه برخلاف شما من هنوز بعد از پنج ماه از تماشای فیلم، تعداد زیادی از صحنهها در ذهنم ماندگار شده از جمله تلخی ِ بیپایانش! دوّم اینکه از نظر من دروغ گفتنهای سپیده و بقیّه امر مهمّی بود. مهّم از این نظر که در جامعهی بستهی ما، هنوز هم در بین قشرهای مختلف حتیّ قشر روشنفکر مسائل بهظاهر ساده هم ناموسی و غیرقابلاغماض تلقّی میشوند چه برسد به طبقهی متوسطی که فرهادی به تصویر کشیده بود. هر چند من ترجیح میدادم فرهادی، الی را زن ِ علیرضا فرض میکرد تا شاید این دروغها فاجعهآمیزتر میشد! ممنون از نقدتان
روزبه جان! بسیار خوشحال شدم که دوست هنرمندی مانند تو اینجا را میخواند.
حرف در مورد این فیلم زیاد داشتم اما خب دیدم روده درازی میشه.
پوپک عزیز!
دوام چند ماه تلخی در این روزگار تلختر از زهر نشان از ماندهگاری فیلم ندارد! البته همیشه این امور نسبی هستند و مسلما صددرصدی نیست.
اگر از نظر «سپیده» موضوع قابل قبول نبود اصرار نمیکرد الی این سفر را بیاید. در واقع مخالفت گروه به گفتن حقیقت صرفا ترس از واکنش «علیرضا» عنوان شده بود. در مورد این که علیرضا همسر الی بود آنوقت فیلم آونگارد میشد اما فرهادی آدم آونگاردی نیست. ضمنا مسائل چیده شده بود اگر «الی» داشت باید رابطهاش با سپیده خیلی قویتر بود تا چنین پیشنهادی به او میداد. ضمنا دیگر نمیگفت برادرش هستم. هر چند الان هم دلیل منطقی ندارد که میگوید برادرش هستم چون با شخصیتی که از او ارائه داده میشود جنگندهتر از آن است که به خواهد نامزد بودنش را کتمان کند. اما خب اگر از اول میگفت نامزد الی هستم داستان فرهادی جلو نمیرفت. اگر بخواهیم به فیلم دقیق شویم کلی گاف اینجوری داره. مثلا پزشک قانونی نامزد سرش نمیشه فقط خانواده درجه اول میتونن برای شناسایی برن. یا بیماری قلبی مادر الی فقط ساخته شده برای این که پشت تلفن اینا حرفی نزنن. خلاصه فیلم خیلی چیده شده و مصنوعیه. البته برای فیلمهای سرگرم کننده اشکالی نداره فیلمهای هالیوودی پر از این چیزهاست. اما خب ادعای دوستان بیشتر از فیلم سرگرم کننده ساختنه! راستی شاید مهم نباشه اما پسر آقای قالیباف سرمایهگذاره فیلمه!
ممنون که وقت گذاشتی خوندی و ممنونتر که قابل دونستی و نظرگذاشتی.
نیستم
ممنون از جوابتان. ولی یک چیزی! آقای عزیزی، تا کی ما میخواهیم با این توجیه که" امثال کیهان به اندازهی کافی طبقهی روشنفکر را میکوبد، پس ما نکوبیمشان" خیلی از واقعیّتها را نبینیم یا نادیده بگیریم؟ بهنظرم چه روشنفکر چه کسانی که به هر دلیلی نتوانستهاند یا نخواستهاند روشنفکر باشند، خوبیها و بدیهایی دارند که با ندیده گرفتنشان، فاجعه و شکاف بین این دو قشر عمیقتر میشود. آن کیهانیهای منفور هم چه بخواهیم، چه نخواهیم عضوی از این جامعه هستند و حتیّ آنها را هم ناگزیریم که ببینیم و بشنویم
پوپک عزیز!
ندیدن واقعیت یک چیز است و نقد آن یک چیز دیگر و کوبیدنش چیز سومی است. نگاه از درون با نگاه از بیرون هم مقولهیی است که باید به آن توجه کرد. مشکل اینجاست که برای کوبیدن روشنفکران راحت میشود بودجه گرفت و فیلم ساخت اما برای کوبیدن روشنفکر ستیزان نه برای همین هرچه میبینیم روشنفکرستیزی است به بهانهی گفتن واقعیت اما خب به نظر من این حقیقت ندارد. نقد خوبی آقای جواد طوسی بر دربارهالی در مجلهی فیلم نوشته است که توصیه میکنم بخوانی.
راستی به نظر من دوستان کیهانی را بیش از دیگران باید شناخت کاش آقای فرهادی در مورد آن دوستان فیلم میساخت! حتما میگوید با کدام بودجه با کدام مجوز؟
با عرض معذرت حضرت عالی کیلومترها خارج از باغ قرار دارید... "«فرهادی» دارد سعی میکند به ما بقبولاند گفتن این حرف به «سپیده» خیلی مهم است مهمتر از دروغی که به نامزدش گفته است! پس در واقع حرفی که «سپیده» میزند چیزی از ارزشهای «الی» نمیکاهد. «الی» اگر وجه شهید نماییاش را کنار بگذاریم. زنی است که از هنجارهای قشر و خرده فرهنگی که در آن زندهگی میکند، با دلشوره و تردید، کمی تخطی کرده است تا زندهگیاش را بهبود ببخشد و این چیزی است که آقای فرهادی نمیپسندد" آقای فرهادی چیچی را نمی پسندد؟بابا فیلم داره درباره فاجعه هایی که دروغ می تونه بار بیاره و کلا نحوه قضاوت ملت تو شرایط مختلف حرف می زنه بعد شما میای میگی هنجارهای قشر و خرده فرهنگی؟؟؟یه ذره بجای لفظ قلم نوشتن سعی کن درباره فیلم فکر کنی(یه ذره مشورت هم بد نیس کلا...)
امیر عزیز!
خوش حال میشوم شما طرف مشورت من باشید و کمک کنید تا اگر چیزی را در فیلم نفهمیدم درک کنم.
چند سوآل دارم اگر پاسخ بدهید ممنون میشوم.
اول: میگویید: «فیلم داره درباره فاجعه هایی که دروغ می تونه بار بیاره» کدام فاجعه. فاجعهی فیلم مرگ الی است که هیچ ربطی به دروغ گفتن ندارد. به این ربط دارد که او بی سر و صدا بدون این که داد و فریادی بکند آنقدر بی سرو صدا که حتا بچهها هم متوجه نشدهاند چه برسد به چندین نفری که همان بغل بازی میکردند برای نجات بچهی داخل دریا رفته است و خود را بکشتن داد و نزدیک بود بچه هم بمیرد که با هوشیار کودک دیگر نجات یافت.
دوم نوشتهاید: «کلا نحوه قضاوت ملت تو شرایط مختلف حرف می زنه» خب معلوم وقتی جمع فهمید که الی در حالی که نامزد دارد برای دیدن مرد دیگری آمده است قضاوتشان نسبت به او تغییر میکند.
به هر حال مهم این است که دروغ گفتن در فیلم اتفاقا هیچ فاجعهیی بارنمیآورد. حتا دروغ سادهیی که سپیده هم برای حفظ آبروی خودش و دوستانش میگوید هم دروغ مهمی نیست چون اگر راستش را میگفت میخواست بگوید: الی به من گفت نامزد دارد اما ضمنا گفت از نامزدش ناراضی است و میخواهد او را ترک کند. همین.
منظور من از فاجعه مرگ الی نبود.بلکه کلا شرایط حکم فرما بر اون جو به ظاهر دوستانه بود.شما ببین اگر همه این دروغ ها گفته نمی شد مشکل فقط غرق شدن الی بود. ولی الان انتهای فیلم همه حتی اون نامزدش که قاعدتا باید تحت تاثیر مرگ نامزدش قرار بگیره داشتن دنبال یه سر نخ واسه پیدا کردن حقیقت می گشتن.یعنی اون قدری که بیننده از این واقعیت (که خودشم تجربه کرده بود) تعجب می کرد که چطور ملت با دروغ های کوچک و به ظاهر بی اهمیت(که اگه خودشون هم بودن شاید می گفتن) وضعو خراب میکنن به طوری که بجای اینکه بعد گم شدنش بخوان دنبالش بگردن دارن درباره گذشتش قضاوت می کنن به این فکر نمیکرد که آیا الی نامزدش رو دور زده بود؟؟"«الی» اگر وجه شهید نماییاش را کنار بگذاریم. زنی است که از هنجارهای قشر و خرده فرهنگی که در آن زندهگی میکند، با دلشوره و تردید، کمی تخطی کرده است تا زندهگیاش را بهبود ببخشد و این چیزی است که آقای فرهادی نمیپسندد «الی» را در دریا غرق میکند و بعد با شعبده بازی میخواهد جمع روشنفکر طبقهی متوسط را مقصر قلمداد کند"اصلا آقای فرهادی نمی خواد کسیو مقصر جلوه بده... اساس موضوع نشون دادن خصوصیات پنهان یه قشری از جامعه است (که اتفاقا طیف اصلی تماشاچی ها رو هم شامل میشه)
با تمام این اوصاف یه ذره از لحن کامنت قبلیم نا راضیم...با اینکه هنوز هم معتقدم شما از موضوع اصلی پرت شدید ولی شاید بهتر بود در هنگام عصبانیت رانندگی نکنیم!!! عذر میخوام.
امیر عزیز!
خواهش میکنم عذر خواهی لازم نیست برای من مهم این است که نظر شما، جدا از این که منطبق با فیلم هست یا نه، نظر درستی است و تصور میکنم همهی ما بعد از اتفاقاتی که در این ماهها افتاد به شدت از «دروغ» و «دروغ گفتن» و «دروغگو» بیزار شدهایم برای همین اگر برداشت شما از فیلم موضعگیری علیه «دروغ» است خب این حق شما ست و مسلما فیلم در این زمینه موفق بوده است حتا اگر سازندهاش چنین قصدی نداشته باشد. تصور میکنم شما هم قبول داشته باشید که مشکل «ما» در ایران امروز مشکلات و ایضا دروغگویی قشر تحصیلکردهی شهری نیست بلکه این مشکلات دقیقا از جایی میآید که اتفاقا همیشه با شعارهای ضدروشنفکری به میدان میآیند.
به هر حال خوش حال هستم که شما این مطلب را خواندید و امیدوارم مطالبی که احتمالا در آینده خواهم نوشت را نیز بخوانید و نظر خود را صریح و شفاف و بیپردهپوشی بیان کنید.
Post a Comment