فردا جوایز اسکار را اعلام میکنند و احتمالا میلیونر زاغهنشین
(Slumdog Millionaire)
جوایز زیادی را نصیب خود خواهد کرد. این فیلم محل اتصال هالیوود و بالیوود است. دو صنعت بزرگ فیلمسازی که همواره از نظر مضمون تولیدات مشابهی را روانهی بازار سرگرمی کردهاند گیرم یکی با تکنیک و جذابیت بالا و دیگری با تکنیکی ضعیفتر اما هر دو برای اشک و لبخند گرفتن از مخاطب فیلم میسازند و ابزارهایشان برای این کار هم کم و بیش شبیه هماند. فقر و غنا، تصادف، تحول ناگهانی، سرنوشت مقدر... میلیونر زاغهنشین میلیونها انسانی که در فاضلاب زندهگی غوطه میخورند به سالن تاریک سینما میکشاند تا با اشکی در چشم و نوری در دل سالن سینما را ترک کنند.
6 comments:
آقای عزیزی, خیلی واسه ما عزیزی:)
خوشحالم که پیدات کردم
مصطفی جان
به حق با اشکی در چشم و نوری در دل! واقعا خوب گفتی
و البته اگر سینمایی وجود دارد اصولا حاصل همین صنعتها است. بیرون این صنعتها من به ندرت فیلمهای خوب دیدهام! ببخشید، ولی حقیقت دارد.
در ضمن فکر نمیکنم "تکنیک ضعیفتر" در مورد بالیوود صدق کند.
در این مورد قبلا مفصلتر نوشتهام که در اینجا کپی میکنم.
نقد فیلم
آرش عزیزی
زاغهنشین میلیونر:
سایهی بالیوود بر هالیوود
کارگردان: دنی بویل
با شرکت: دو پاتل، فریدا پینتو، آنیل کاپور
معمولا اوج تاثیرگذاری حرفهای را وقتی میشود تشخیص داد که میان عبارات روزمرهی زبانی جا باز میکند. مثلا از روی عبارت "90 دقیقه" که وارد زبان فارسی شده است میتوان فهمید که فوتبال در سالهای اخیر چه تاثیر مهمی بر ایران و فارسیزبانان گذاشته است. حال چند عبارت سینمایی میشناسید که وارد زبان شده باشند؟ یکی از این عبارتها "فیلم هندی" است که به عنوان کنایه برای موقعیتهایی به کار میرود که اوضاع زیادی احساساتی و کلیشهای شده است. بله، فیلم هندی در ایران نمادِ کلیشه و احساسات در کردن اضافی بوده است و نزد اغلب "روشنفکران" و سینمادانان احتمالا چیزی همپای "فیلم فارسی" به شمار میرود.
از این روست که این روشنفکران و سینمادانان و بعضا سینماکارانِ عزیز خبری که امروز تیتر اول سینمای جهان است به هیچ وجه درک نمیکنند و هاج و واج ماندهاند! فیلمی هندی با "هندی"ترین موضوع و خط داستان و شکل پرداخت قابل تصور در آستانهی گذاشتن تاج "بهترین"های جهان بر سر است: زاغهنشین میلیونر.
همانطور که شخصیت اصلی این فیلم موفق شد در کمال ناباوری "میلیونر" شود، داستان خود این فیلم انگلیسی-آمریکایی-هندی و توفیقهایش هم ناباورانه بوده است. این فیلم فیالحال جشنوارهی گلدن گلوب را تسخیر کرده و میرود که برندهی اول شب جوایز اسکار نیز باشد. بعید نیست جوایز مهمی همچون بهترین فیلم و/یا بهترین کارگردان به این فیلم برسد.
چه اتفاقی دارد میافتد؟ چه شده که جایزهی بهترین فیلم سال که قبلا بزرگان سینمای جهان از هیچکاک تا بیلی وایلدر تاجش را بر سر گذاشتهاند قرار است به "فیلم هندی" برسد که قرار است نماد "گلدرشتی" و "کلیشه" باشد؟
این موضوعی است که آن هنردوستان نخبهپرست و مردمگریز و تودهستیز هرگز درک نمیکنند! آنها نمیفهمند که "هنر برای هنر" بیمعنی است. آنها نمیفهمند که فیلم و تئاتری ساختن که هنرش رمزآلود و غیرقابل فهم بودن برای "عوام" است ربطی به هنر میلیونی و تاثیرگذار ندارد. آنها نمیفهمند که سینما یعنی 200 صندلی و یک پرده نقرهای! هیچکاک و بیلی وایلدر و حتی گدار و پازولینی را هم نفهمیده بودند و امروز نیز در مقابل زاغهنشین میلیونر انگشت تعجب به دهان گرفتهاند.
سایهی بالیوود بر روی هالیوود
واقعیت اینست که سنتهای داستانپردازی سینمای هند از غنیترین نمونههای موجود در جهان هستند. نگارنده البته آشنایی مفصلی با نمونههای مشخصِ این سینما ندارد اما مثلا فیلم شعله که سالها محبوب قلب میلیونها نفر در ایران و سراسر جهان بوده است هیچ دست کمی از بهترین وسترنهای اسپاگتی ندارد. یا مثلا فیلم سنگام میتواند با بسیاری رمانسهای هالیوود رقابت کند. سینمای هند سالهاست که چون غولی بزرگ هزاران اثر تولید میکند که بسیاری آثار هنری جدی و در خور توجهی هستند. در حالی که سنت سینمای موزیکال در آمریکا بیشتر از چند دهه دوام نیاورد و امروز تقریبا به کلی نابود شده است، سنت سینمای موزیکال هند همچنان پابرجا است. در حالی که سنتِ فیلمهای طولانی 3 ساعته کاملا از هالیوود رخت بر بسته و کسی جرات ساختن فیلم 3 ساعته (و حتی گاهی 2 ساعت کامل) را هم ندارد، فیلمهای بالیوودی هنوز حداقل 150 دقیقه هستند و بسیاری به 3 ساعت میرسند (و اتفاقا در همان سینماهایی که فیلمهای هالیوودی نشان میدهد به نمایش درمیآیند!). وقتش رسیده که دین این سینما ادا شود و به عنوان یک گونهی مهم هنری شناخته شود و لایههای زیباییشناختی آن بررسی شود.
زاغهنشین میلیونر، کلیشهایتر از تمام کلیشههاست. به قول منتقد مجلهی مکلینزِ کانادا، فیلمی مثل راکی را کلیشه مینامیدند ولی راکی با سختکوشی و تلاش و تمرین به پیروزی میرسید در حالی که قهرمانان این فیلم با بخت و اقبالی "احمقانه" به سعادت میرسند و تازه حتی در شخصیت هم کلیشهای هستند و ظاهرا بیشتر به فکر عشق و عاشقی هستند تا 20 میلیون روپیه که برنده شدهاند! اما این چیزی در مورد ضعف ارزشهای هنری این فیلم یا سینمای هند نمیگوید.
این سینما بر احساس ما دست میگذارد و از دل این احساس، در کلیشهایترین و سانتیمانتالترین موقعیتها، سینمایی ناب پدید میآورد. مهم این نیست که جمال چگونه 20 میلیون دلار میبرد و به فکر پول است یا به فکر لاتیکا، مهم اینست که ببینیم او چگونه با عشق زندگی کرده و از دل زندگی پررنج خود بیرون آمده تا به صحنهی اول کشورش بیاید. جمال خبر ندارد روی پرچم هندوستان چه شکلی کشیدهاند و زیر آرم ملی کشور چه نوشتهاند و نام گاندی هم برایش معنای خاصی ندارد. اما او فرزند راستین مردمش است و عشق انسانی است که او را به پیش میکشاند. با جمال همراه میشویم و میبینیم در هند چگونه چشم کودکان را کور میکنند تا آنها کنار خیابان، بنجامین فرانکلین گدایی کنند و در پایان از شور و عشق انسانی او و رقصهای زیبای هندی میفهمیم که این مردم روزی به پا میخیزند تا به این اوضاع پایان دهند!
دنیای ورزش تورنتو، شماره 179
اقاي عزيزي بسيار عزيز! تو وبلاگ داشتي و نمي گفتي؟ ما دلتنگتيم و هميشه دوستدارت.
فدايت
كاوه
چقدر کامنت خوب ذوق زده شدم!
Post a Comment