باید زودتر از اینها مینوشتم اما فرصت نشد حالا هم
زیاد دیر نشده است. پیش از هر سخنی از همهی دوستان و بستهگان و آشنایان و
ناآشنایان که برای «آزادی» من کاری کردند، از درستکردن صفحهی فیسبوکی تا تهیه
تومار و برنامهی رادیویی و تلویزیونی تا خبررسانی در توئيتر و فیسبوک و شبکههای
اجتماعی یا هر کار دیگر یا حتا اگر در دلشان ناراحت و نگران شدند و در جمعهای
کوچک دوستانه یا خانوادهگی ابراز ناراحتی و نگرانی کردند، سپاسگزارم. بسیاری که
مرا نمیشناختند، یا میشناختند، اما به هر حال نه به خاطر خودم که بهخاطر نفس
دفاع از «آزادی بیان» و دفاع از «زندانیان، سیاسی و عقیدتی» یا آنگونه که اینجا
میگویند «زندانیان وجدان» برای آزادیام تلاش کردند تشکر میکنم. از کودکان
فرانسویزبان مونترآلی که صدهها کارت پستال ارسال کردند تا شخصیتهای برجسته و
صاحب نام و همهی کسانی که با امضای تومار و یا نوشتن نامه یا حتا ملاقات حضوری با
این و آن کمک کردند تا زودتر از موعد آزاد شوم متشکرم و سپاسگزارم. به هر حال
برای زندانی و خانوادهاش این حمایتها هیچ فایدهیی که نداشته باشد قوت قلب است و
از رنج زندان میکاهد.
و اما بعد. سوالها و نکاتی اینجا و آنجا مطرح میشود
که خوب است یکجا و همینجا در موردش صحبت کنم و نکتهیی در ابهام باقی نماند.
من چه هستم و چه نیستم!
من فعال سیاسی یا مبارز سیاسی نیستم. این نه «تعریف»
است نه «تکذیب» تنها «توصیف» است زیرا اعتقاد دارم مبارز یا فعال سیاسی حتما باید
عضو تشکیلات یا حزب یا گروهی باشد. مبارزه سیاسی تکنفره معنی ندارد. داشتن تحلیل
سیاسی و ارائه آن در شبکههای اجتماعی یا حتا روزنامهها و وبلاگها دلیل بر فعال
سیاسی بودن نیست. انسانِ امروزی حتما دیدگاه سیاسی هم دارد من هم دارم و در موردش
حرف هم میزنم و موضع هم میگیرم.
من «فعال حقوق بشر»ی نیستم. زیرا عضو هیچ نهاد حقوق بشری نبوده و
تخصص ویژهیی هم در این زمینه ندارم. هر انسان دلسوزی از رنج دیگران رنج میبرد و
برای کاهش رنجهای بشری تلاش میکند من هم در حد وسع خود این کار را با نوشتن مطلب
یا شرکت در مراسمی که جنبهی حقوق بشری دارند انجام میدهم. اما خود را «فعال حقوق
بشری» نمیدانم.
من روزنامهنگار نیستم. هر چند در مجلات و روزنامههای
مختلف در داخل و خارج از ایران مقالات زیادی نوشتم اما روزنامهنگار کسی است که به
طور مرتب و منظم با دریافت دستمزد کار روزنامهنگاری میکند. من هر چند گاه برای
مقالاتم دستمزد دریافت کردهام اما بسیاری موردی بوده است. تنها با یک درجه تخفیف
خود را میتوانم وبلاگنویس و بلاگر بدانم چون سالها و از آغاز وبلاگنویسی وبلاگ
به زبان فارسی داشتم هر چند الان همه پاک شده است و باید کمکم دوباره وبلاگام
را سر فرصت راه بیاندازم.
من برنامهساز برنامههای رادیویی و تلویزیونی،
مشاور تبلیغاتی، فیلمساز و نویسنده و فیلمنامهنویس هستم. در جوانی برنامهنویس
کامپیوتر هم بودم و در زمینه انیمیشن هم فعالیت میکردم. بیشتر درآمد زندهگیام
را از راه «مشاوره تبلیغاتی» بهدست آوردم.
ماجرا دستگیریام چه بود؟
از سال ۱۳۸۶ خانوادهگی و از طریق سرمایهگذاری به
کانادا مهاجرت کردم. خانواده ماند و من به ایران برگشتم. در دیماه ۱۳۸۸ ناامید و
مایوس که در ایران بشود کار کرد به کانادا آمدم و ماندهگار شدم پس از پنج سال
احساس کردم آنجا دارم تباه میشوم حال پدرم هم خوب نبود، پایاش شکسته بود و داشت
افسردهگی میگرفت، به ایران بازگشتم دچار این توهم نبودم که مورد بازخواست قرار
نگیرم خودم را برای هر چیزی آماده کرده بودم اما در عین حال این امیدواری را هم
داشتم که اتفاق خاصی نیفتد. خیالم راحت بود که هیچگونه اطلاعات بهدردبخوری ندارم
و در ایران هیچگونه فعالیت سیاسی نداشتم و برای کسی مشکلی ایجاد نمیشد تنها ممکن
بود برای خودم مشکل ایجاد شود. حدود چهل روز پس از بازگشتم در یازده بهمن ۱۳۹۳ از
طرف داستانی احضاریه دریافت کردم که روز بعد خود را به دادسرای مقدس واقع در زندان
اوین معرفی کنم به پدر و مادرم گفتم برای نوشتن فیلمنامه به شمال میروم و تلفن
خود را همراه نمیبرم و نگران نشوند که چون این کارم سابقه داشت آنها هم باور
کردند و با آرزوی خیرشان به خیال خود روانهی شمالام کردند. صبح روز ۱۲ بهمن به
دادسرای اوین مراجعه کردم و آنجا به چهار جرم تفهیم اتهام شدم و با چشمبند و دستبند
روانهی جایی شدم که بعدها متوجه شدم بند «دو الف» است.
اتهامات:
۱- اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم برضد امینت
داخلی/خارجی
۲- تبلیغ علیه نظام
۳- توهین به مقام معظم رهبری
۴- توهین به بنیانگذار جمهوری اسلام
۱۷ روز در انفرادی بودم و مورد بازجویی قرار گرفتم
بعد به اتاقی که سه نفر دیگر در آن بودند فرستادم شدم و بعد به اتاقی که بزرگتر
بود چهار نفر از جمله «مجید مقدم» در آن بود رفتم و سپس به مکان دیگری که دو اتاق
و آشپزخانه داشت رفتم در آنجا با دیدن یادداشتهای «آرش صادقی» در زیر تخت متوجه
شدم او هم قبلا در آنجا بوده است دو روز بعد تحویل زندان اوین شدم. در تمام مدت
بازجویی آزار جسمی ندیدم اما به این که انفرادی آزار روحی محسوب میشود اعتراض
کردم. پس از تحویل به زندان اوین چهار روز در قرنطینه بودم و بعد به بند «۸ هشت»
رفتم.
«بند هشت» تبعیدگاه اوین محسوب میشود (حدود ۲۰۰
آفریقاییتبار شامل دزدان دریایی سومالی و قاچاقچیان موادمخدر و ارز و ۶۰۰ ایرانی
زندانی به اتهامهای عمدتا کلاهبرداری و حدود سی تا چهل زندانی سیاسی و عقیدتی و
«امنیتی» در این بند بودند.) این بند چهار سالن داشت.
دادگاه به ریاست قاضی صلواتی در ۱۲ خرداد ۱۳۹۴ تشکیل
شد. در دادگاه متوجه شدم اتهام توهین به بنیانگذار در بازجویی و توسط دادستانی حذف
شده است. از نظر قانونی شدیدترین مجازات برای عناوین اتهامهای وارده بهترتیب پنج
سال و یک سال و دو سال بود که صلواتی یک هفته بعد به اشد مجازت یعنی هشت سال مرا
محکوم کرد و با قرار وثیقه مخالفت کرد. به رای صادره خودم و وکلایام اعتراض کردیم.
در ۲۹ شهریور همزمان با روز تولدم دادگاه تجدیدنظر تشکیل شد ریاست دادگاه با
پورعرب بود که نیامد و مستشار دادگاه بابایی حضور داشت و نماینده دادستان هم
حاجیلو بود. فضای دادگاه خوب بود و مادر و خواهران و برادرم هم برای لحظاتی اجازه
حضور در اتاق بابایی را پیدا کردند و وکیلام هم دفاعیه خود را ارائه دارد. من در
تمام مدت بازجویی مورد اول یعنی «اجتماع و تبانی» را که بیشتر به اعتراضات خیابانی
عاشورای ۸۸ اشاره داشت و شرکت در بعضی از اعتراضات خیابانی در تورنتو و حضور در
کمپین اعتراضی برای آزادی سعید ملکپور و امضای توماری در میدان دانداس مربوط به ایران سولیداریتی و فراخوان به اعتراض به حکم شاهین نجفی و موارد
مشابه بود. من حضور در این اعتراضات که عکس و فیلم آنها را قبلا در فیسبوکم منتشر
کرده بودم یا در موردش نوشته بودم نفی نکردم اما این کارها را مصداق «اجتماع و
تبانی» نمیدانستم چون هیچ نقشی در برقراری این اجتماعات نداشتم و این اجتماعات را
اقدامی علیه امنیت مردم ایران نمیدانستم. اتهام «تبلیغ علیه نظام» را پذیرفتم اما
در مورد «توهین به رهبری» گفتم قصد توهین نداشتم تنها طنز نوشتم و مصداقیابیاش
را شما میکنید. مجددا با قرار وثیقه
مخالفت شد و به «بند هشت» برگشتم. که دوستان تولد باشکوهی برایام گرفته بودند.
دوران زندان
شرایط بسیار سختی در بند عمومی حاکم بود. خوابیدن در
راهروهای تنگ، دستوپنجه نرم کردن با انواع بیماریها و توهین و آزار از سوی برخی
از زندانیان شرور به اشارهی برخی از زندانبانان فاسد شرایط را سختتر هم کرده
بود. من چون فرزند کوچک نداشتم و مسئولیت زندهگی آنها بر دوشم نبود راحتتر میتوانستم
زندان را تحمل کنم داشتن روحیه خوب برای تحمل حبس بسیار مهم است و من تلاش کردم
روحیه خودم و اطرافیانم را خوب نگهدارم.
در بند هشت بیخیال از این که حکمام چه میشود مشغول
نوشتن فیلمنامه و رمان و شعر شدم و فعالیتهایی مانند جلسات شعرخوانی و نمایشنامهخوانی
و... که حاصلش رمانی حدود سیصد صفحه و سه فیلمنامه بلند و تعدادی شعر شد. حالا
خاطرات زندان را بعدها خواهم نوشت.
چهگونه آزاد شدم
تجدید نظر پروسهی طولانی پیدا کرد و حکم را اعلام
نمیکردند. در اسفند ماه من درخواست کردم حکم را اعلام کنند وگرنه دست به اعتراض
میزنم. در آخرین روزهای اسفند ماه در آخرین روزی که میشد به مرخصی نوروزی رفت
حکمام اعلام شد.
در قوانین جمهوری اسلامی مادهیی هست بنام ماده ۱۳۴
که به «تجمیع» معروف شده است. یعنی اگر کسی سه جرم مرتکب شده باشد نه حاصل جمع که
اشدش را باید تحمل کیفر کند. (اگر بیش از سه جرم باشد ضربدر یک و نیم میشود. مثلا
اگر «توهین به بنیانگذار از اتهامات من حذف نشده بود میزان حبسم پانزده سال میشد
و اعمال مادهی ۱۳۴ به هفت و نیم سال تقلیل پیدا میکرد.) با اعمال مادهی ۱۳۴ حبس
من به پنج سال تقلیل پیدا کرد. اما طی روند طولانی تجدید نظر که یکبار دیگر هم در
آذر ماه مرا به «دو الف» فراخواندند در نهایت پنج سال مربوط به اجتماع و تبانی به
هفت میلیون تومان جزای نقدی کاهش پیدا کرد و با اعمال مادهی ۱۳۴ دو سال توهین
ملاک قرار گرفت.
وقتی حکمام به دو سال کاهش پیدا کرد پس از چهارده
ماه حبس بدون مرخصی با وثیقهی ۱۰۰ میلیون تومانی به مرخصی آمدم. آن هفت میلیون
تومان هم به حساب دادگستری واریز شده بود.
در مرخصی بودم که عفو عمومی رهبری اعلام شد و چون جرم
من به «توهین» کاهش پیدا کرده بود و «توهین» جرم امنیتی محسوب نمیشود و جرم عمومی
است. این فرمان عفو کلی شامل حال من هم میشد. به زندان اوین برگشتم و حدود یک
هفته بعد در ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ از زندان آزاد شدم. از فردای پس از آزادی به دریافت
هفت میلیون تومان اعتراض کردم چون مادهی ۱۳۴ اعمال شده بود نباید آن هفت میلیون
را میگرفتند. پس از حدود یک ماه دوندهگی موفق شدم هفت میلیون تومان را پس بگیرم.
نکته مهم این است که من هرگز درخواست عفو نکرده بودم
و چون عفو کلی بود حتا نمیتوانستم آن را نپذیرم. البته نمیخواهم بگویم تحت هیچ
شرایطی درخواست عفو نمیدادم. اگر حبس سنگینتری داشتم احتمالا درخواست عفو هم مینوشتم
و ممکن بود شامل عفو موردی بشوم اما دو سال حبس که ۱۵ ماه آن را هم کشیده بودم و
تازه هر آن امکان آزادی با عفو کلی میسر بود ارزش درخواست عفو کردن را نداشت.
چرا دستگیر شدم؟
این سوآل به خودی خود سوآلی نیست که بشود جواب روشنی
به آن داد. بسیاری ممکن است فعالیتهای بسیار بیشتری نسبت به من کرده باشند و هرگز
بازداشت نشوند یا کمتر از من فعالیت کرده باشند و دستگیر شوند و مجازات سنگینی هم
متحمل شوند. اما بهطور کلی من تصور میکنم از تنگنظریهای شخصی و پاجلوی پا
گرفتن در رقابتهای شغلی که متاسفانه امر رایجی در ایران شده است که بگذریم. دلیل
عمده این بود که در بین هنرمندان سینما و تلویزیون چهرهی سرشناسی بودم و بههر
حال باید نشان داده میشد که هر کسی نمیتواند حرف بزند و از مجازات در امان باشد
دلیل دوم هم جلوگیری از موج بازگشت به ایران بود. عصبانی بودن صلواتی بهدلیل
مطالبم در محکومیت حکم اعدام و بهطور مشخص حکم اعدام ریحانه جباری دلیل شخصی خاصی
داشت چون در این مورد و مورد ملکپور در دادگاه زیاد صحبت شد. اینها به عقل من و
از روی جهتگیری در بازجوییها و دادگاه دستگیرم میشود اما دیگر آنها که دستگیر
کردند و محاکمه کردند و مجازات و سپس آزاد میدانند و لاغیر.
چرا حکمام تقلیل پیدا کرد و آزاد شدم؟
این را هم من دقیق نمیدانم فقط میتوانم چند دلیل
مختلف که به نظر میرسد با هم عمل کردند و موجبات آزادیام را فراهم آوردند
برشمارم.
۱- در بازجوییها کاملا مشخص شد که فعالیتهای من
محدود به آنچه که خودم در فضای مجازی منتشر کرده بودم میشده است و هیچگونه
فعالیت دیگری نداشتهام و قصدم از بازگشت به کشور فعالیت سیاسی یا تشکیلاتی نبوده
است.
۲- فشار از بیرون با ارسال نامههای شخصیتهای مختلف
داخلی و بینالمللی و تشکیل کمپینها و سازمان عفو بینالملل و سایر نهادهای حقوقبشری
و مصاحبههای فرزندانام با شبکههای رادیو و تلویزیونی.
۳- فعالیتهای خانواده بهویژه همسرم و برادر و
خواهران و اقوام و بستهگان دور و نزدیک با ملاقات با شخصیتهای مختلف و تلاش برای
کاهش حکم و آزادیام.
۴- دوستان و همکاران صدا و سیما و هنرمندان در سطوح
مختلف با ملاقاتهای حضوری با افرادی که میتوانستند روی پرونده اعمال نظر کنند.
به هر حال اینها چیزهایی بود که به نظر من میرسد.
حرف آخر
من کم و بیش همان کسی هستم که دو سال پیش قبل از
دستگیریام بودم. قصد ندارم به شخصیت دیگری تبدیل شوم. دوستداشتم در داخل ایران
فیلم بسازم که اکنون بعید میدانم موفق به این کار شوم. به هر حال ممکن بود دستگیر
نمیشدم یا ممکن بود هنوز در زندان بودم و یا حتا مجازات سنگینی میشدم اما به هر
حال این چیزی را عوض نمیکرد من همان هستم که بودم. زندان چند فایده برای من داشت.
یکی این که ترسم از زندان ریخت و حالا شجاعانهتر زندهگی میکنم. دوم این که دوستان
بسیار خوبی آنجا پیدا کردم. سوم این که کلی چیز نوشتم و تجربه آموختم و حالا حالاها
داستان برای نوشتن دارم.
باز میماند سپاس از همهی کسانی که کمک کردند تا زودتر
آزاد شوم.