29 October 2017
24 June 2017
از گل سرخ نخواهیم بوی بنفشه بدهد
«شما
تنوع لذتبخش و غنای پايانناپذير طبيعت را میستاييد. از گل سرخ نمیخواهيد بوی
بنفشه بدهد. پس چرا روح انسان، اين ارزشمندترين ثروت، بايد تنها به يک شکل وجود
داشته باشد؟»[1]
نخستین شرط آزادیخواه بودن پذیرش دیگری
است به همان شکلی که هست. دیگری که جور دیگری است در اندیشه، در ذوق هنری، در نوع
پوشش، در تفکر سیاسی... و در گرایش جنسی.
اینروزها پس از سالها، روشنگری و مبارزه، انسان مدرن و خردورز
و دانشگرا تفاوت در گرایش جنسی را به رسمیت شناخته است همانطور که سایر تفاوتها
را به رسمیتشناخته است. دگرباشان مانند دگراندیشان در جامعهی آزاد میتوانند «دگر»
باشند و الزاما نباید پیروی کنند از آنچه اکثریت یا حکومت و قدرت میخواهد. حق
دگر بودن حقی جهانشمول و انسانی است و جامعهیی که آن را نمیپذیرد هنوز پشت دروازههای
زندهگی نوین انسانی است این دروازهها باید گشوده شود و امیدوارم پیش از هزار
چهار صد و پیش از آغاز سدهی جدید این دروازهها گشوده شود و دگرباشی و دگراندیشی
در جامعهی ما نیز آزاد شود و از قید غارتحجر رهایی یابد.
26 May 2017
سلبریتیها و سفسطه و مغلطهی سیاسی
اگر دندانتان درد کند یا ماشینتان خراب شود و در همسایهگی فلان بازیگر یا بهمان فوتبالیست یا بیسار خواننده باشید بعید است سراغ آنها بروید و بخواهید درد دندان یا مشکل کاربراتور اتومبیلتان را حل کند اما اگر چهرهی خندان و گشادهی سلبریتی را ببینید که دارد تبلیغ خمیردندانی را میکند احتمالا با دیدن آن خمیردندان در سوپرمارکت محل راغب میشوید آن را امتحان کنید.
استفاده از چهرههای مشهور در تبلیغات امر رایجی ست بدون این که این توهم در سطح خودآگاه پیش بیاید که آن چهرهی مشهور در زمینهی کالایی که معرفی میکند تخصص دارد و از موضع متخصصی که به ارزشهای آن چیز واقف است صحبت میکند مثلا وقتی با دوستتان در مورد خمیرداندان مناسب صحبت میکنید میگویید در فلان مقالهی علمی خواندم که بهمان خمیردادن خوب است به این دلیل و آن دلیل یا میگویید دندانپزشکم این را توصیه کرده اما بعید است که بگویید: «مگر توی تلویزیون ندیدی که فلان بازیگر میگفت بهمان خمیردندان را بخرید!» هر چند در تبلیغات کالایی این امر مضحک است اما همین عمل مضحک از ارکان تبلیغات سیاسی ست.
بدیهی ست این که بازیگران، یا ورزشکاران یا حتا رماننویسها و شاعران و اسکاربگیران و کنروندهگان و خلاصه بههردلیلشهرهشدهگان چه نظر سیاسی دارند هیچ ارتباطی با دلیل مشهورشدنشان ندارد کسی میتواند بازیگر برجستهیی باشد اما در سیاست بسیار نادانتر از شوهرعمهی من باشد ضمنا فراموش نکنیم این شخصیتهای مشهور عمدهتان شیفت طبقاتی دادهاند و جزو طبقهی مرفه جامعه محسوب میشوند و کنش سیاسیشان بیشتر با منافع طبقاتیشان گره خورده است تا این که تصور کنیم فراطبقاتی و صرفا برای رضای حضرت عباس موش میگیرند!
غیرسیاسیهای مشهور که هیچ حتا عمل سیاستمداران و بهویژه زندانیهای سیاسی سلبریتی شده هم نمیتواند دلیل عمل ما باشد ما باید عمل خود را بر اساس شناخت و درک خودمان انجام دهیم. برای من این که میگویند فلان شاعر برجسته رای میدهد پس تو هم بیا برو رای بده همانقدر مضحک است که بگویند بهمان بازیگر مشهور فلان اتومبیل را سوار میشود پس تو هم برو آن را بگیر! مضحک بودن دومی اشکار است اما مضحک بودن اولی نه.
به هر حال این که امیر تتلو یا رضا کیانیان رای میدهند یا رای نمیدهند و به چه کسی رای میدهند امر شخصی خودشان است و ارزشهای هنری این دو هنرمند نمیتواند تاثیری روی عمل سیاسی من داشته باشد و این روزها دیگر حتا روی شوهرعمهی من هم اثر ندارد.
استفاده از چهرههای مشهور در تبلیغات امر رایجی ست بدون این که این توهم در سطح خودآگاه پیش بیاید که آن چهرهی مشهور در زمینهی کالایی که معرفی میکند تخصص دارد و از موضع متخصصی که به ارزشهای آن چیز واقف است صحبت میکند مثلا وقتی با دوستتان در مورد خمیرداندان مناسب صحبت میکنید میگویید در فلان مقالهی علمی خواندم که بهمان خمیردادن خوب است به این دلیل و آن دلیل یا میگویید دندانپزشکم این را توصیه کرده اما بعید است که بگویید: «مگر توی تلویزیون ندیدی که فلان بازیگر میگفت بهمان خمیردندان را بخرید!» هر چند در تبلیغات کالایی این امر مضحک است اما همین عمل مضحک از ارکان تبلیغات سیاسی ست.
بدیهی ست این که بازیگران، یا ورزشکاران یا حتا رماننویسها و شاعران و اسکاربگیران و کنروندهگان و خلاصه بههردلیلشهرهشدهگان چه نظر سیاسی دارند هیچ ارتباطی با دلیل مشهورشدنشان ندارد کسی میتواند بازیگر برجستهیی باشد اما در سیاست بسیار نادانتر از شوهرعمهی من باشد ضمنا فراموش نکنیم این شخصیتهای مشهور عمدهتان شیفت طبقاتی دادهاند و جزو طبقهی مرفه جامعه محسوب میشوند و کنش سیاسیشان بیشتر با منافع طبقاتیشان گره خورده است تا این که تصور کنیم فراطبقاتی و صرفا برای رضای حضرت عباس موش میگیرند!
غیرسیاسیهای مشهور که هیچ حتا عمل سیاستمداران و بهویژه زندانیهای سیاسی سلبریتی شده هم نمیتواند دلیل عمل ما باشد ما باید عمل خود را بر اساس شناخت و درک خودمان انجام دهیم. برای من این که میگویند فلان شاعر برجسته رای میدهد پس تو هم بیا برو رای بده همانقدر مضحک است که بگویند بهمان بازیگر مشهور فلان اتومبیل را سوار میشود پس تو هم برو آن را بگیر! مضحک بودن دومی اشکار است اما مضحک بودن اولی نه.
به هر حال این که امیر تتلو یا رضا کیانیان رای میدهند یا رای نمیدهند و به چه کسی رای میدهند امر شخصی خودشان است و ارزشهای هنری این دو هنرمند نمیتواند تاثیری روی عمل سیاسی من داشته باشد و این روزها دیگر حتا روی شوهرعمهی من هم اثر ندارد.
19 April 2017
تحریم تا تقلب مسئله این است.
مسعود بهنود از لندن و رضا کیانیان از تهران همه دارند در مورد «تحریمِ رفراندوم ترکیه» که باعث شکست مخالفان اردوان (رجب طیب اردوغان) شده است میگویند اما در ترکیه مخالفان اردوان دارند در مورد «تقلب در رفراندوم» حرف میزنند.
📌۸۷ درصد مردم ترکیه در رفراندوم شرکت کردهاند و با اختلاف سه درصدی اردوان برنده شده است. هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد انتخابات و رفراندومی که ۸۷ درصد در آن شرکت میکنند از تحریم صدمه دیده باشد هر عقل سلیمی میداند که هیچ وقت به هزار و یک دلیل صد درصد مردم در انتخابات یا رفراندوم یا هر حرکت اجتماعی سیاسی یا غیرسیاسی دیگر شرکت نمیکنند و هر عقل سلیمی میپذیرد آن تعدادی که رای ندادهاند الزاما موافق بازندهگان نبودند و چه بسا اگر رای میدانند ممکن بود به سود برنده رای بدهند یا همین نسبت حفظ شود. اما چرا آقای بهنود و کیانیان، که بیشک «عقل سلیم» دارند، این حرف را میزنند؟ به نظر میرسد شاهکلیدش در همان واژهی «تقلب» باشد.
🚩گروهی همواره میخواهند نوک حمله را از حکومت یا جناحی از حکومت بردارند و بگیرند به سمت مخالفان حکومت یا مردم عادی. در انتخابات ۱۳۸۴ با این که رفسنجانی، کروبی، معین و مهرعلیزاده از سوی اصلاحطلبان و کارگزاران شرکت کرده بودند و آرا را بین خودشان تقسیم کردند باز این حضرات برنده شدن احمدینژاد را به گردن تحریم کنندهگان انداختند.
✅نکتهی پیچیدهیی نیست فردای انتخابات در جریان اگر روحانی، یا هر کسی که تا انتها از طیف اصلاحطلبان ماند، رای نیاورد به جای این که بگویند تقلب شد یا بخواهند در این زمینه تحقیق شود میاندازند گردن تحریم کنندهگان حتا اگر ۸۰ درصد مردم هم در انتخابات شرکت کرده باشند. تحریمکنندهگان اپوزیسیون هستند و اپوزیسیون را همیشه میشود شماتت کرد این حکومتیان هستند که نباید گفت بالای چشمشان ابروست.
📌۸۷ درصد مردم ترکیه در رفراندوم شرکت کردهاند و با اختلاف سه درصدی اردوان برنده شده است. هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد انتخابات و رفراندومی که ۸۷ درصد در آن شرکت میکنند از تحریم صدمه دیده باشد هر عقل سلیمی میداند که هیچ وقت به هزار و یک دلیل صد درصد مردم در انتخابات یا رفراندوم یا هر حرکت اجتماعی سیاسی یا غیرسیاسی دیگر شرکت نمیکنند و هر عقل سلیمی میپذیرد آن تعدادی که رای ندادهاند الزاما موافق بازندهگان نبودند و چه بسا اگر رای میدانند ممکن بود به سود برنده رای بدهند یا همین نسبت حفظ شود. اما چرا آقای بهنود و کیانیان، که بیشک «عقل سلیم» دارند، این حرف را میزنند؟ به نظر میرسد شاهکلیدش در همان واژهی «تقلب» باشد.
🚩گروهی همواره میخواهند نوک حمله را از حکومت یا جناحی از حکومت بردارند و بگیرند به سمت مخالفان حکومت یا مردم عادی. در انتخابات ۱۳۸۴ با این که رفسنجانی، کروبی، معین و مهرعلیزاده از سوی اصلاحطلبان و کارگزاران شرکت کرده بودند و آرا را بین خودشان تقسیم کردند باز این حضرات برنده شدن احمدینژاد را به گردن تحریم کنندهگان انداختند.
✅نکتهی پیچیدهیی نیست فردای انتخابات در جریان اگر روحانی، یا هر کسی که تا انتها از طیف اصلاحطلبان ماند، رای نیاورد به جای این که بگویند تقلب شد یا بخواهند در این زمینه تحقیق شود میاندازند گردن تحریم کنندهگان حتا اگر ۸۰ درصد مردم هم در انتخابات شرکت کرده باشند. تحریمکنندهگان اپوزیسیون هستند و اپوزیسیون را همیشه میشود شماتت کرد این حکومتیان هستند که نباید گفت بالای چشمشان ابروست.
02 April 2017
اتفاقی که دیروز افتاد و زیر حجم زیادی از دروغهای سیزده و آوریل شنیده نشد مربوط میشود به جایزهی اسکار فیلم «فروشنده». تا به حال تنها یکبار اتفاق افتاده است که فیلمی نامزد دریافت جایزهی اسکار بشود و بعد اعلام شود شرایط لازم را نداشته است. در سال ۱۹۹۲ فیلم A Place in the World «جایی در جهان» به کارگردانی آدولفو آریستارائین نامزد بهترین فیلم خارجیزبان از کشور اروگوئه شد اما پس از نامزدی مشخص شد که تعدادی از عوامل سازندهی فیلم از جمله کارگردان آن اهل اروگوئه نیستند و خود آریستارائین هم اروگوئهیی نیست و اهل آرژانتین است بههمین دلیل از لیست نامزدها خط خورد!
در مورد فیلم فروشنده مشکلی که از آغاز بود اما اغماض شده بود این بود که تهیهکنندهی فیلم الکساندر مالت-گای فرانسوی است و یکی از سرمایهگذاران آن مؤسسه الدوحة للأفلام در سال ۲۰۱۰ میلادی توسط خانم المياسة بنت حمد بن خليفة آل ثاني دختر پادشاه سابق قطر و خواهر پادشاه فعلی آن بنیانگذاشته شد و مدیر آن در حال حاضر خانم فاطمه الرمیحی ست. قبلا به همین دلیل فیلم «گذشته» در اسکار پذیرفته نشد اما اینبار به این موضوع توجه نشده بود و جایزه به ایران و ایشان اهدا شد. کمیتهیی از سوی ترامپ مسئول رسیدهگی به جوایز اسکار شده است و این کمیته این جایزه را لغو کرده است و به خانم انصاری و آقای نادری گفتند تندیس اسکار را پس بیاورند چون هنوز تندیس از آمریکا خارج نشده است به تمام مرزهای آمریکا دستور داده شده است جلوی خروج این تندیس را بگیرند. متاسفانه هر چند از فضا مرز پیدا نیست اما روی زمین هم مرز هست هم مرزبان.
به هر حال وکلای آکادمی اسکار هم دستبهکار شدهاند تا این فرمان ترامپ را لغو کنند به همین دلیل هنوز موضوع از طرف ایران و آقای فرهادی خبری نشده است. احتمال این میرود که جایزه پس گرفته نشود فقط از ایران گرفته شده به قطر داده شود. تا روز دوشنبه همه چیز مشخص خواهد شد.
منابع برای مطالعه بیشتر
* http://titremag.com/?p=5370
* http://www.thewrap.com/oscars-to-add-winning-foreign-language-directors-name-on-statuette/
*https://web.archive.org/web/20071027092511/http://www.varietyasiaonline.com/content/view/4715/53/
*https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Academy_Award_winners_and_nominees_for_Best_Foreign_Language_Film
در مورد فیلم فروشنده مشکلی که از آغاز بود اما اغماض شده بود این بود که تهیهکنندهی فیلم الکساندر مالت-گای فرانسوی است و یکی از سرمایهگذاران آن مؤسسه الدوحة للأفلام در سال ۲۰۱۰ میلادی توسط خانم المياسة بنت حمد بن خليفة آل ثاني دختر پادشاه سابق قطر و خواهر پادشاه فعلی آن بنیانگذاشته شد و مدیر آن در حال حاضر خانم فاطمه الرمیحی ست. قبلا به همین دلیل فیلم «گذشته» در اسکار پذیرفته نشد اما اینبار به این موضوع توجه نشده بود و جایزه به ایران و ایشان اهدا شد. کمیتهیی از سوی ترامپ مسئول رسیدهگی به جوایز اسکار شده است و این کمیته این جایزه را لغو کرده است و به خانم انصاری و آقای نادری گفتند تندیس اسکار را پس بیاورند چون هنوز تندیس از آمریکا خارج نشده است به تمام مرزهای آمریکا دستور داده شده است جلوی خروج این تندیس را بگیرند. متاسفانه هر چند از فضا مرز پیدا نیست اما روی زمین هم مرز هست هم مرزبان.
به هر حال وکلای آکادمی اسکار هم دستبهکار شدهاند تا این فرمان ترامپ را لغو کنند به همین دلیل هنوز موضوع از طرف ایران و آقای فرهادی خبری نشده است. احتمال این میرود که جایزه پس گرفته نشود فقط از ایران گرفته شده به قطر داده شود. تا روز دوشنبه همه چیز مشخص خواهد شد.
منابع برای مطالعه بیشتر
* http://titremag.com/?p=5370
* http://www.thewrap.com/oscars-to-add-winning-foreign-language-directors-name-on-statuette/
*https://web.archive.org/web/20071027092511/http://www.varietyasiaonline.com/content/view/4715/53/
*https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Academy_Award_winners_and_nominees_for_Best_Foreign_Language_Film
14 March 2017
چهارشنبههای سرخ
امشب آخرین چهارشنبهی سال است.
سالها پیش در دههی پنجاه خورشیدی پدرم رئیس ایستگاهِ دربند، ایستگاه کوچکی در
لُرستان، بود. آن زمان خانوادهی همهی کارکنان راهآهن در ایستگاه زندهگی میکردند
شهرک کوچکی در امتداد خط راه آهن. برخی از کارکنان در قسمت شمال ایستگاه بودند که
بهشون ایستگاه بالاییها و برخی در جنوب که ایستگاه پایینیها میگفتیم. خود
ایستگاه قطار که خانهی ما در بالای آن بود در مرکز قرار داشت. غروب آخرین سهشنبه
سال همهی خانوادهها جمع میشدند در محوطهی جلوی خانهی ما. خانوادههای فکری،
صبری، سجادی، گلپری، افضلی، خلفی، درویشی، اردشیری، لونی، خلیلی، حسنوند،
جابرانصاری... بعد بوتههایی را که جمع کرده بودیم و ردیف در امتداد خط راهآهن
چیده شده بود را هنگام غروب آفتاب آتش میزدیم و از روی آتش میپریدیم و «زردی من
از تو سرخی تو از من» میخواندیم. دو تا وسیله هم در ایستگاه بود برای مواقع خطر
یکی فشفشه بود که روشن میکردند و خط بلندی از آتش درست میکرد برای دادن هشدار به
رانندهی لوکوموتیو که خطری در پیش است. دیگری نوعی ترقهی قوی بود که روی ریل راهآهن
میبستند وقتی لوکوموتیو از روی آن رد میشد میترکید و راننده متوجه میشد خطری
در پیش است و لوکوموتیو را متوقف میکرد. راهبانها از این وسایل داشتند اگر میدیدند
پلی خراب شده است. یک کیلومتر قبلاش از این ترقهها روی ریل نصب میکردند و اگر
شب بود از فشفشه هم استفاده میکردند.
خلاصه طی مراسمی یکی دو تا از آن
فشفشهها آتش زده میشد که دوام خوبی هم داشت. بعد صبر میکردیم قطاری از راه میرسید
و اگر قطار مسافربری بود که چه بهتر، با حضور رئیس قطار و با اطلاع لوکوموتیوران
یکی از آن ترقههای هشدار دهنده روی ریل نصب میشد و قطار به آرامی شروع به حرکت
میکرد و ترقه با صدای مهیبی میترید که خب البته هیچ خطری نداشت. اصرار ما بچهها
برای استفاده بیشتر و گذاشتن چند ترقه بیفایده بود پدرم همیشه میگفت موجب استهلاک
خط و لوکوموتیو میشود و نباید زیاد استفاده شود.
خورشید که کامل غروب میکرد و هوا رو به تاریکی میگذاشت همه به خانههایشان میرفتند و چهارشنبهصوری در خانهها ادامه پیدا میکرد و نوبت به قاشقزنی و فالگوشی میرسید.
خورشید که کامل غروب میکرد و هوا رو به تاریکی میگذاشت همه به خانههایشان میرفتند و چهارشنبهصوری در خانهها ادامه پیدا میکرد و نوبت به قاشقزنی و فالگوشی میرسید.
نمیدانم شاید ما بچه بودیم و بابا
روی دو پا سالم و قوی بود و مادر جوان و شاداب و همسایهها خوب و مهربان که
اینقدر همه چیز در خاطرم شیرین مانده است. میدانم فقر بود، اختلاف طبقاتی شدیدی
هم بود. اما گمان میکنم امید به نو شدن زندهگی و رضایتمندی بیشتر از حالا بود.
چهارشنبهسوری اکنون به شبی برای مقابله با تحجر شده است و البته آن قدر دارد شورش در میآید که شورشی علیه خود شد است و در این کار نیروهای مشکوک و مرموز هم بیتاثیر نیستند. در تهران که بودم در سعادتآباد جلوی خانهيمان که با بچههای محل آتشی درست میکردیم و تلاش داشتیم مثل گذشتهها مراسم را برگزار کنیم ناگهان متور سوار مشکوکی از راه میرسید چیزی میان آتش میانداخت و میرفت و همه وحشت زده پراکنده میشدند و بعد چیزی منفجر میشد.
چهارشنبهسوری اکنون به شبی برای مقابله با تحجر شده است و البته آن قدر دارد شورش در میآید که شورشی علیه خود شد است و در این کار نیروهای مشکوک و مرموز هم بیتاثیر نیستند. در تهران که بودم در سعادتآباد جلوی خانهيمان که با بچههای محل آتشی درست میکردیم و تلاش داشتیم مثل گذشتهها مراسم را برگزار کنیم ناگهان متور سوار مشکوکی از راه میرسید چیزی میان آتش میانداخت و میرفت و همه وحشت زده پراکنده میشدند و بعد چیزی منفجر میشد.
امیدوارم امشب شب خوبی برای همه
باشد با بهترین آرزوها و این سال را که کلی داغ به دلمان گذاشت به امید سالی بهتر
و نکوتر پشت سر بگذاریم.
امشب آخرین چهارشنبهی سال است.
سالها پیش در دههی پنجاه خورشیدی پدرم رئیس ایستگاهِ دربند، ایستگاه کوچکی در
لُرستان، بود. آن زمان خانوادهی همهی کارکنان راهآهن در ایستگاه زندهگی میکردند
شهرک کوچکی در امتداد خط راه آهن. برخی از کارکنان در قسمت شمال ایستگاه بودند که
بهشون ایستگاه بالاییها و برخی در جنوب که ایستگاه پایینیها میگفتیم. خود
ایستگاه قطار که خانهی ما در بالای آن بود در مرکز قرار داشت. غروب آخرین سهشنبه
سال همهی خانوادهها جمع میشدند در محوطهی جلوی خانهی ما. خانوادههای فکری،
صبری، سجادی، گلپری، افضلی، خلفی، درویشی، اردشیری، لونی، خلیلی، حسنوند،
جابرانصاری... بعد بوتههایی را که جمع کرده بودیم و ردیف در امتداد خط راهآهن
چیده شده بود را هنگام غروب آفتاب آتش میزدیم و از روی آتش میپریدیم و «زردی من
از تو سرخی تو از من» میخواندیم. دو تا وسیله هم در ایستگاه بود برای مواقع خطر
یکی فشفشه بود که روشن میکردند و خط بلندی از آتش درست میکرد برای دادن هشدار به
رانندهی لوکوموتیو که خطری در پیش است. دیگری نوعی ترقهی قوی بود که روی ریل راهآهن
میبستند وقتی لوکوموتیو از روی آن رد میشد میترکید و راننده متوجه میشد خطری
در پیش است و لوکوموتیو را متوقف میکرد. راهبانها از این وسایل داشتند اگر میدیدند
پلی خراب شده است. یک کیلومتر قبلاش از این ترقهها روی ریل نصب میکردند و اگر
شب بود از فشفشه هم استفاده میکردند.
خلاصه طی مراسمی یکی دو تا از آن
فشفشهها آتش زده میشد که دوام خوبی هم داشت. بعد صبر میکردیم قطاری از راه میرسید
و اگر قطار مسافربری بود که چه بهتر، با حضور رئیس قطار و با اطلاع لوکوموتیوران
یکی از آن ترقههای هشدار دهنده روی ریل نصب میشد و قطار به آرامی شروع به حرکت
میکرد و ترقه با صدای مهیبی میترید که خب البته هیچ خطری نداشت. اصرار ما بچهها
برای استفاده بیشتر و گذاشتن چند ترقه بیفایده بود پدرم همیشه میگفت موجب استهلاک
خط و لوکوموتیو میشود و نباید زیاد استفاده شود.
خورشید که کامل غروب میکرد و هوا رو به تاریکی میگذاشت همه به خانههایشان میرفتند و چهارشنبهصوری در خانهها ادامه پیدا میکرد و نوبت به قاشقزنی و فالگوشی میرسید.
خورشید که کامل غروب میکرد و هوا رو به تاریکی میگذاشت همه به خانههایشان میرفتند و چهارشنبهصوری در خانهها ادامه پیدا میکرد و نوبت به قاشقزنی و فالگوشی میرسید.
نمیدانم شاید ما بچه بودیم و بابا
روی دو پا سالم و قوی بود و مادر جوان و شاداب و همسایهها خوب و مهربان که
اینقدر همه چیز در خاطرم شیرین مانده است. میدانم فقر بود، اختلاف طبقاتی شدیدی
هم بود. اما گمان میکنم امید به نو شدن زندهگی و رضایتمندی بیشتر از حالا بود.
چهارشنبهسوری اکنون به شبی برای مقابله با تحجر شده است و البته آن قدر دارد شورش در میآید که شورشی علیه خود شد است و در این کار نیروهای مشکوک و مرموز هم بیتاثیر نیستند. در تهران که بودم در سعادتآباد جلوی خانهيمان که با بچههای محل آتشی درست میکردیم و تلاش داشتیم مثل گذشتهها مراسم را برگزار کنیم ناگهان متور سوار مشکوکی از راه میرسید چیزی میان آتش میانداخت و میرفت و همه وحشت زده پراکنده میشدند و بعد چیزی منفجر میشد.
چهارشنبهسوری اکنون به شبی برای مقابله با تحجر شده است و البته آن قدر دارد شورش در میآید که شورشی علیه خود شد است و در این کار نیروهای مشکوک و مرموز هم بیتاثیر نیستند. در تهران که بودم در سعادتآباد جلوی خانهيمان که با بچههای محل آتشی درست میکردیم و تلاش داشتیم مثل گذشتهها مراسم را برگزار کنیم ناگهان متور سوار مشکوکی از راه میرسید چیزی میان آتش میانداخت و میرفت و همه وحشت زده پراکنده میشدند و بعد چیزی منفجر میشد.
امیدوارم امشب شب خوبی برای همه
باشد با بهترین آرزوها و این سال را که کلی داغ به دلمان گذاشت به امید سالی بهتر
و نکوتر پشت سر بگذاریم.
Subscribe to:
Posts (Atom)