07 June 2010
در ستایش «خیابان»!
تقریبا یک سال پیش در همین روزها٬ زمانی که هنوز بحث انتخابات خیلی بالا نگرفته بود٬ در همین جا مطلبی نوشتم به نام « رای دادن یا رای ندادن مسئله این نیست.»
این مقالهی کوتاه با این جملات تمام میشود.
«اگر میخواهیم سرنوشت خود را تعیین کنیم مهم نیست در روز انتخابات چه میکنیم مهم این است که فردای انتخابات چه میکنیم... مهم نیست فردای انتخابات چه کسی قدرت را بهدست میگیرد مهم آرای قدرتمندی است که در محدودی صندوق نمیماند و مهر خویش را و رنگ خویش را بر تارک تحولات میزند. »
«خیابان» و حضور خیابانی مردم در تاریخ معاصر همیشه نقشی تعیین کننده و جهتدهنده در تحولات سیاسی٬ اجتماعی و فرهنگی داشته است. هر چند دههای پایانی قرن گذشته و قرنی که در آن بهسر میبریم قرن رسانهها ست و اطلاعات در کسری از ثانیه در ابعادی باورنکردی گسترده میشود و افکار عمومی جهت و ابعادش را سریعا در مقابل تحولات نشان میدهد و میتوان دید و فهمید که نظر عمومی مردم در مورد فلان مسئله چیست اما هنوز حضور مردم٬ حضور گسترده و فعالشان در خیابان مهر و تایید نهایی را بر نظر عمومی مردم میزند.
بسیاری از جنگها٬ مانند جنگ ویتنام٬ بسیاری از نابرابریهای اجتماعی٬ مانند تبعضنژادی٬ بسیاری از معضلات فرهنگی مانند ضدیت با همجنسگرایی در نهایت با حضور خیابانی مردم پایان یافتهاند.
«خیابان» نهادی از نهادهای جامعه دموکراتیک است. اگر مطبوعات و رسانهها را رکن چهارم دموکراسی بدانیم بیشک «خیابان» رکن پنجم آن است. خیابان جای است که مردم چشم در چشم٬ شاد یا غمگین٬ همدیگر را مییابند و به طور ملموس هدف مشترکشان را پیمیگیرند. در جشنهای خودجوش مانند وقتی تیمهای ورزشی برنده میشوند یا برای اعتراض به سیاستی خاص وقتی مردم به خیابان میآیند قدرت خود را تجسم یافته در جلوی چشمانشان میبینند و این همیشه برای کسانی که قدرت خود را به رخ میردم میکشند هراسآور است.
پاسخ به حضور میلیونی مردم تهران در ۲۵ خرداد سال گذشته در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری فقط یک چیز بود قانع کردن آنها. وقتی حکومتی برای به خانه برگرداندن مردمی که در خیابان هستند٬ و با صلح و آرامش هم در خیابان هستند٬ دست به اعمال خشونت میزند یعنی توان اقناع کردن مردم را از دست داده است و حکومتی هرچقدر هم که «حق» باشد اگر نتواند مردمی که در خیابان هستند را قانع کند و دست به خشونت بزند «حقانیت» خود را از دست میدهد.
مردم را میشود فریب داد٬ میشود در پروسهیی طولانی خستهشان کرد٬ میشود امیدوار نگهشان داشت... اما نمیشود قانعشان نکرد٬ نمیشود با خشونت سرکوبشان کرد. سرکوب مانند مواد مخدر و تسکینی عمل میکند درد را تخفیف میدهد اما عامل درد را از بین نمیبرد به همین دلیل علایم نادرستی به حکومتی که با سرکوب مردم را از خیابان به خانه فرستاده است میدهد. حکومت دیگر احساس درد نمیکند و این را میگذارد به حساب از بین رفتن «بیماری» و «عامل» درد غافل از این که «عامل» دارد روز به روز گستردهتر میشود.
چند روز دیگر ۲۲ خرداد است قرار است در تهران و چند شهرستان مردم به خیابان بیایند و به نتایج انتخابات سال گذشته و وقایع بعد از آن اعتراض کنند. ممکن است این راهپیمایی غیرقانونی اعلام شود غیرقانونی خواندن این راهپیمایی مخالف اصل ۲۷ قانونی اساسی است و نمیتوان با عملی غیرقانونی عمل دیگری را غیرقانونی اعلام کرد. به هر حال مردم ایران چه بتوانند این راهپیمایی را راه بیاندازند چه نتوانند فرقی نمیکند مسئله این است که خواست و ارادهی به «خیابان» آمدنشان تغییر نکرده است و در اولین فرصتی که آزادی نسبی پیدا کنند باز به خیابان میآیند اما اینبار نه برای پس گرفتن رایشان که برای پس گرفتن کشورشان. زیرا حکومت تاجایی که مجریی خواست و نیت اکثریت جامعه باشد و حقوق اقلیت جامعه را نیز حفظ کند مشروعیت دارد حتا اگر «حق» نباشد اما وقتی خواست اکثریت جامعه را زیرپا گذاشت دیگر مشروعیت ندارد حتا اگر همچنان حقانیت داشته باشد. به عبارت دیگر مهم نیست که حکومتها خیر و صلاح مردم را میخواهند یا نه مهم این است که مردم خود چه میخواهند. تصمیم اشتباهی که آزادانه گرفت شود بسیار بهتر از تصمیم درستی است که از روی با زور تحمیل شود.
به هر حال آنچه مهم است این است که مردم «خیابان» را از دست ندهند و همیشه بدانند تا «خیابان» را دارند٬ حتا وقتی تهدید به خیابان آمدن میکنند٬ هیچ قدرتی نمیتواند در مقابلشان برای مدتی طولانی مقاومت کند.
Subscribe to:
Posts (Atom)