این شگرد قدیمی را همه میدانند: دزدی فریاد کنان و «آی دزد! آی دزد» گویان میدود و خلقی به کار امر صواب گرفتن دزد به دنبالش روان میشوند و بعید نیست بخت برگشتهیی به اشاره «دزد» مورد هجوم قرار گیرد و از میانه آن که جان سالم به در میبرد همان دزد نابهکار است!
حالا شده است اوضاع و احوال مملکت فخیمه ما! گروهی که دیدهاند هوا پس است یک شبه شدهاند انقلابی و «آی دزد! آی دزد!» گویان به این سو و آن سو میروند و نشانیهای غلط میدهند.
قبل از انقلاب آدمهای بیشخصیتی در رقابتهای شغلی و اقتصادی پاپوش برای دیگران درست میکردند و با گفتن این که فلانی مخالف شاه است آدمها را دچار دردسرهای فراوان میکردند بعد از پیروزی انقلاب این موضوع به شکل بسیار زننده و گستردهیی ادامه پیدا کرد افراد بیشخصیت که هیچ معیار و اصولی نداشتند یک شبه ریش گذاشتند، نمیدانم چکار میکنند که یک شبه ریششان در میآید احتمالا داروی ضدواجبی دارند!، و تسبیح به دست گرفتند و شدند انقلابی و با هر کس خورده حسابی داشتند گفتند هوادار رژیم گذشته بوده است، یا بهایی و کمونیست است و از این حرفها. بالاخره اوضاع به بفهمی نفهمی سروسامانی گرفت این شگردها هم کارکرد خود را از دست داد و مشت خیلیها باز شد.
حالا توی این چند ماهه که بعضیها بوی رفتن و تغییر نظام به مشامشان خورده یکشبه ریشها را زدند، که خب البته این سادهتر است از یکشبه ریش گذاشتن است، و روشنفکر و آزادیخواه شدهاند. تا اینجایش بد نیست، بالاخره آدمها میتوانند و حق دارند که تغییر کنند، بدی کار از آنجا شروع میشود که این انقلابیون، یا ضدانقلابیون، یک شبه برای این که گذشتهی خود را انکار کنند شروع کردهاند به پروندهسازی و دروغپردازی در مورد دیگران و اتفاقا کسانی را مورد حمله قرار دادهاند که هرگز نه ریش داشتند و نه ادایش را درآوردهاند.
اما اوضاع این جماعت نان به نرخ روز خور این بار بسیار مضحک شده است. چون اوضاع سیاسی در ایران بالاوپایین میشود و اینها هم مجبور هستند یک ظرف واجبی، یک ظرف ضدواجبی کناردستشان باشند. یک شب ضدواجبی میگذارند و ریش درمیآورند و شب بعد واجبی میگذارند و صاف و صف میکنند!
تازه دارند با چفیههاشان گرهی کروات تمرین میکنند و سفارش توالت فرنگی هم دادهاند تا آداب خلارفتن فرنگی هم بیاموزند. زرنگترهایشان جلای وطن کردهاند و آمدهاند اروپا و عمدتا کانادا و یک آفتابهی پلاستیکی هم با خود آوردهاند و با خود میگویند خدا را چه دیدی شاید اینها ماندنی شدند و ما را به جرم آن که آداب نظافت را بهجا نیاوردهایم راه ندهند و بگویند بو میدهید!
چند وقت پیش یکی از این نوچههای تازه انقلابی شده را در متروی تورنتو دیدم! خورشت نذری پخته بود و از بس یک شب واجبی یک شب ضدواجبی گذاشته بود صورتش طراوت سابق را از دست داده بود. از خیلی وقت پیش میشناختمش. با کارچاقکنی برای حاجآقاها روزگار میگذراند برای همین وجودش پر از عقدهی حقارت بود. خوشحال شدم که بالاخره از آن وضعبت اسفبار نجات پیدا کرده است و دارد برای خودش کار میکند. گفت وبلاگی درست کرده است و چیز مینویسد باز بیشتر خوشحال شدم.
وقتی به خانه رسیدم رفتم وبلاگش را بخوانم دیدم تمام عقدههای حقارت خود را خالی کرده داخل وبلاگش. سر هر کاری رقابتی با کسی داشته است یا مثلا با شرکتی یا موسسهیی یا شخصی بر سر موضوع کاری دچار مشکلی بوده است حالا آمده است تصویر انقلابی از خودش ساخته است و آنان را متهم به مزدوری برای رژیم کرده است.
او البته آدم کوچکی است و حرفش خریداری هم ندارد اما این فقط نمونه کوچکی است که قابل اعتنا هم نیست. متاسفانه اتفاقات بزرگتر در راه است و اینبار امیدوارم اتفاقات سال ۵۷ تکرار نشود و خون و اموال و حیثیت افراد بیگناه توسط این تناردیهها به باد نرود.